به سوی ظهور



با سلام

مطلب امروز را به بزرگترین دغدغه روز دنیا اختصاص میدهم.

بله همان طور که از عنوان پیداست صداقت یکی از مهمترین مدال های  یک شخص می باشد. داشتن صداقت زمینه را برای دیگر فعالیت ها راحت تر می کند.

حال این صداقت می تواند در بین دوستان باشد یا در زمان صحبت امر مقدس ازدواج باشد و یا در انتخابات که کاندیداها باید با صداقت با مردم صحبت کنند.

صداقت عاملیست برای رسیدن به عدالت، بحث من در این مطلب اشاره به صداقت و گفتمان دو نفر در امر ازدواج می باشد.

به کرار دیده شده که خانواده پسر یا دختر به دلیل گرفتن جواب مثبت به دروغ مطالبی را عرض می کنند که بعد ها باعث از هم پاشیدگی زندگی می شود.

بر فرض مثال خانواده پسر به نوعی تجملاتی باشند و به خاستگاری دختری شرفیاب می شوند که به دور از تجملات زندگی کرده و این موضوع تجملات به خانواده دختر گقته نمی شود و بعد از عقد که خانواده دختر اقوام پسر را به منزل دعوت می کنند ، دعوتشان رد شده و بعدها مادر پسر مطرح می کند که عروسهای بنده تجملاتی هستن به همین دلیل نمی توانیم دعوت شما را قبول کنیم و این شروع یه دلشکستگی در دختر می شود که آیا نباید گفته میشد قبل از عقد این جریان بعد از مدتها پسر همین را جور دیگری مطرح می کند که خانواده شما کدام سفره را برای حانواده ام پهن کرده اند که بخواهم اقوام شما را عروسی دعوت کنم .درصورتی که پسر و مادر محترمه خود این دعوت را قبول نکرده بودند.

حال سوال این است آیا نباید حقیقت همان روز خاستگاری گفته میشد تا دختر بیشتر در این مورد فکر می کرد و بعد تصمیم می گرفت؟؟

چرا نباید صداقت حرف  اول هر مطلبی باشد.

داشتن صداقت در تمامی زمینه های زندگی مهم است در تمام انتخابات مهم و ضروریست.

دوستان جواب سوال یالا فراموش نشود.


با سلام این روایت به این جهت نوشته شد شاید تلنگری باشه برا عده ای که معبارهایشان در انتخاب شریک زندگیشان به ظاهر است تا باطن.

زندگی موفق است که معیار انتخاب باطنی و اخلاقی باشد.

سال ها پیش در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی م کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند .
وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد. چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری ، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا .
دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم .
روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای می دهم ، کسی که بتواند در عرض 6 ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ، ملکه آینده چین می شود .

دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت .
سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبان های بسیاری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند ، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید.
روز ملاقات فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .

لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود .

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت .
همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود.

آرزوی بهترین انتخاب و موفقیت ها برای دختران و پسران سرزمینم دارم

یا حق التماس دعای فرج


آخرین جستجو ها